در مورد ارتباط استقلال مالی زنان و افزایش آمار طلاق که برخی مسئولان را نگران کرده است، گفتوگوی مبسوطی داشتهایم با دکترعلی نجفی توانا، آسیبشناس اجتماعی و رفتاری.
در ابتدا حتما باید در پی شناسایی عوامل اولیه و ثانویه اینگونه پدیدهها باشیم؛ مسلما در شرایط ناپایدار و غیرمتعارف اقتصاد، مثبت یا منفی، مطلوب و یا نامطلوب، بر نحوه زندگی افراد اثر مستقیم یا غیرمستقیم خواهد گذاشت. نقش اقتصاد، امروزه بهعنوان یکی از مهمترین علل رفتار و کنشها و واکنشهای انسانی شناخته شده است. در مورد طلاق هم این رابطه وجود دارد. ولی رابطهای نیست که به تنهایی اثرگذار باشد. طلاق به دلایل مختلفی انجام میشود و معمولا معلول چند علتی است. تا سالهای قبل از جنگ جهانی دوم در جوامع غربی که مردسالار بود، زن موجودی تبعی در سایه و فرعی طلقی میشد، نقشآفرینی او هرچند در کانون خانواده و زندگی کشاورزی بسیار مهم بود، اما اختیار و اقتداری که برای مردان تعریف شده بود، برای زنان جامعه مردسالار وجود نداشت. از چندین دهه قبل در کشورهای اروپایی و آمریکا و بعدها در کشورهای در حال توسعه با افزایش پدیده طلاق مواجه شدهایم. جامعهشناسان و روانشناسان، برخی علتها و عوامل این افزایش را شناسایی کردهاند. در بررسی طلاقهایی که در کشور ما اتفاق میافتند، مهمترین عامل اقتصادی و فرهنگی، جنسی، عدم توان مدیریت بحران، عدم آشنایی زن وشوهر به چگونگی درک روابط متقابل و هماهنگی با زندگی مشترک است. در این میان مسلما امر مادی، یا عدم درآمد کافی بسیار تاثیرگذار است. دختری که آرزوی زندگی خانوادگی همراه با توان اقتصادی بالا و طبعا متفاوت از زندگی والدینش دارد، وقتی به خانه شوهر میرود، در صدد ایجاد یک ساختار خانوادگی متعارف و مطلوب است که گاهی فقر مادی شوهر، این امکان را نمیدهد و پس از فروکش کردن عواطف و احساسات، مشکلات خود را نشان میدهند. علت دوم عدم توجه به هماهنگیها و وجوه مشترک فرهنگی است. ما در کشوری زندگی میکنیم که فرهنگ ملی مشخصی نداریم و معمولا الگوهای فرهنگی یا وارداتی است، یا سنتی و یا ترکیبی از این دو. این الگوها در میان نسل جوان عمدتا وارداتی است، با روشهای تربیتی خانوادهها، ما با یک شیوه والگوی تربیتی هم مواجه نیستیم، و عدم آشنایی زوجین با یکدیگر و ازدواج بر اساس عواطف یا معرفی والدین موجب میشود بعد از مدتی که طرفین سعی میکنند جنبههای مثبت و هماهنگشونده خود را نشان دهند، اختلافات بروز میکند. در نهایت آن الگوهای فرهنگی سنتی که در از سوی والدین آموختهاند و شخصیت آنها در فضای فرهنگی شکل پیدا کرده حاکم بر رفتار شخص میشود و چون هر دو در مسیر استقلال طلبی حرکت می کنند و توانایی مدیریت و حل مشکلات را ندارند، ممکن است به بزرگتر شدن اختلافات جزئی و ریشهدار شدن آنها و در ابتدا به جدایی عاطفی و جنسی و در نهایت طلاق بینجامد. افزایش مشکلات اقتصادی در کشور ما موجب شده که اغلب شوهران بیشتر وقت خود را در بیرون از خانه و برای کسب درآمد و اداره مالی خانواده صرف میکنند و همین امر موجب جدایی عاطفی، جسمی و جنسی طرفین میشود، چون مردی که شب خسته و درمانده به خانه میرسد، ترجیح میدهد استراحت کند تا برای فردای پرمشکل خود آماده شود. این مسئله زنی را که ساعتها تنها در خانه مانده و منتظر همسر خود است، دچار مشکلات عاطفی میکند. مشکل اقتصادی که منجر به مشکلات عاطفی میشود، طبیعتا به طلاق میانجامد. چون در جامعه ما به دختران و پسران آموزش داده نشده که چگونه نیازهای عاطفی همسر خود را درک و آنرا مرتفع کرده و یا با ارتباط کلامی موثر همدیگر را درک کنند.
شما به مردسالار بودن جامعه ایران اشاره کردید؛ این مسئله چه مشکلاتی برای تداوم خانواده ایجاد می کند؟
بله از نظر من، هنوز جامعه ایران، از مرحله مردسالاری گذر نکرده؛ در این جامعه، مرد، زن را شریک زندگی نمیداند و از او انتظار فرزندآوری و اداره خانه و رفت و روب و ارضای نیازهای خودش را دارد. این نگاه از بالای مردان به زنان، در حالیکه زنان، تحصیل کردهاند و از حقوق خود آگاه هستند و شرایط فرهنگیشان تغییر یافته و حتی ممکن است شغل و استقلال مالی داشته باشند، از سوی زنان جوان ایرانی تحمل نمیشود. بسیاری از زنان جامعه امروز ما، با تحصیلات بالا در مشاغلی چون پزشکی، وکالت، استاد دانشگاه و روزنامهنگاری و حتی مدیریتهای خرد و کلان حضور موثر دارند و این روند در حال افزایش است. همین افزایش تحصیلات موجب شده بسیاری از زنان در کشور ما از حقوق خود آشنا شوند. بنابراین زنان معتقدند اگر قرار است به تکالیف خود در خانواده عمل کنند، در مقابل انتظار رعایت حقوق خود از سوی همسر را هم دارند. اما متاسفانه اکثر مردان ایرانی هنوز به آن اندازه از رشد نرسیده و در مورد حقوق خاص زنان آموزش چندانی ندیدهاند. از اینجاست که زن بهجای پذیرش کورکورانه اوامر همسر-برخلاف مادر یا مادربزرگش- شروع به مقابله و مقاومت کرده و در بسیاری موارد زمینههای درگیری و چالشهای عمیقتر فراهم میشود. این مجموعه عوامل اولیه هستند که معمولا به تنهایی هم اثرگذار نیستند.
با این تفاصیل آیا شاغل بودن زن و استقلال مالی و آگاهی از حقوق، میتواند یکی از عوامل مهم در افزایش طلاق در کشور ما باشد؟
در این رابطه باید بگویم که شاغل بودن و داشتن استقلال مالی، به زن این اعتماد بهنفس را میدهد که در کنار همسر خود باید زندگی مشترک را اداره کرده و مشکلات مختلف را با هماهنگی با شوهرش حل کند. برعکس آنچه که برخی مسئولان تلقی میکنند، مسئله شاغل بودن، استقلال مالی و آگاهی از حقوق از سوی زن، یک عامل مثبت است و میتواند به ثبات و پایداری خانواده کمک کند. اما مشکل اساسی ما در این رابطه، برمیگردد به اختلاف فرهنگی و اینکه اکثر مردان جامعه ما، نمیتوانند استقلال و حقخواهی زن را تحمل کنند.همین مسئله موجب میشود چنین زنی، احساس کند با او مانند یک انسان مستقل و شریک زندگی برخورد نمیشود؛ در حالیکه هم خانهداری و فرزند داری و شوهرداری میکند و یک منبع درآمد هم حساب میشود، بنابراین نمیتواند فشارهایی را که از سوی شوهر بر او وارد میشود، تحمل کند و واکنش نشان میدهد. نکته بسیار مهم این است که اصولا کار زن نه فقط از نظر اقتصادی بلکه از نظر فرهنگی هم او را در شرایطی قرار میدهد که با مفهوم حق و تکلیف بیشتر آشنا شود و بهمحض بروز اختلاف بر اساس حقوق فردی خود در مقابل عدم انجام تکالیف از سوی شوهرش، واکنش نشان دهد و بدیهی است که شغل و استقلال مالی، در نشان دادن واکنش، عامل موثری است، یعنی او قرار نیست یک زندگی مشترک پردرد و مسئلهدار را تا ابد تحمل کند.
وظیفه مسئولان و مدیران جامعه در رابطه با این مسئله؛ یعنی تفاوت و برداشت فرهنگی متفاوت مردان و زنان و اینکه گاهی فقط و فقط استقلال مالی زنان را عامل افزایش طلاق میدانند، چیست؟
این دیدگاه که استقلال مالی زن موجب کم تحملی وی نسبت به مشکلات زندگی مشترک شده، دیدگاهی غیرعلمی و غیرکارشناسی است.به نظر من اشتغال و استقلال مالی زنان، علت افزایش طلاق نیست؛ مگر اینکه این مسئله را در کنار دیگرعواملی که برشمردم قرار دهیم؛ اگر زن در زندگی مشترک دچار مشکلاتی است، بهعنوان یک انسان حق مطالبهگری دارد، چه شاغل باشد چه نباشد. یک زن تحصیل کرده، امروز مطالبهگر است و مسئولان ما نباید مثل برخی از رژیمهای تمامیتخواه، خواهان تداوم فقر فرهنگی و ناآگاهی زنان باشند تا به اصطلاح خانواده را تحکیم کنند. معمولا یک حاکمیت تمامیتخواه است که مردان و در واقع شوهران تمامیتخواه تربیت میکند و چشم بر حقوق زنان میبندد. مسئولان ما نباید در این مسیر گام بردارند، بلکه باید مردم را به حقوق و تکلیف خود آگاه کرده و آنان را از نظر اقتصادی و رفاه اجتماعی به حدی تامین کنند که زن و مرد برای ماندن در کنار هم و ساختن یک زندگی متعارف همدلی و همکاری کنند. اگر چنین نشود؛ مشکلات جامعه در رابطه با ازدواج پیچیدهتر میشود. الان در جامعه ما با توجه به مجموعه مشکلات اقتصادی مانند عدم اشتغال، گرانی مسکن، تورم، عدم وجود بیمه خانواده، جوانان میل و توان ازدواج ندارند، پس اغلب آنان بهجای ازدواج قانونی، به سراغ روابط آزاد و ازدواجهای سفید رفتهاند، در این نوع روابط، نگاه سنتی حاکم نیست و هر دو طرف نسبت به هم احساس مالکیت ندارند و اگر نتوانند با هم زندگی کنند، بهراحتی از هم جدا میشوند. در موارد دیگری هم که ازدواج اتفاق میافتد، اغلب زن و شوهران، بهجای طلاق که مشکلات اقتصادی برای هر دو طرف دارد، دچار طلاق عاطفی شده و وارد روابط موازی میشوند و از اینجا گاهی زنکشی و شوهرکشی هم آغاز میشود. این گونه فجایع اجتماعی، ناشی از نادیده گرفتن حقوق زنان و جلوگیری از مطالبهگری آنان است. اما متاسفانه ذهنیت بسیاری از مسئولان ماهنوز بر مدار مردسالاری میچرخد و همین امر برای زنان مشکلاتی بهوجود میآورد. آنگاه وقتی زنی که استقلال مالی دارد، از زندگی مشترک پرتلاطم خارج میشود، فورا زن را مقصر میدانند که تحمل نکرد. خوب سوال این است که وقتی حتی قانون از حقوق زن دفاع نکرده و وی را وادار به تمکین میکند؛ چرا و تا کی باید تحمل کند؟ از زن امروز که تحصیل کرده و فرهنگ بالا و استقلال مالی دارد نمیتوان انتظار داشت که مانند مادر یا مادر بزرگش، به علت نداشتن استقلال مالی و نگاه جامعه به زن طلاق گرفته، سالها زندگی زجرآور را تحمل کند. تمام روانشناسان و جامعهشناسان امروز به طلاق خوب و ازدواج بد، اشاره میکنند و در مواردی که زندگی مشترک برای زن غیرقابل تحمل میشود، به وی حق میدهند که طلاق خوب را به ماندن در یک ازدواج بد، ترجیح دهد. این در سلامت روانی فرزندان هم موثر است؛ قرار نیست فرزندان به بهای تحمل مادر، یک خانواده جهنمی را تحمل کنند. این انتظاری غیرانسانی است که ما از زنان جامعه-دختران، خواهران، مادران و همسران بخواهیم که اگر شاغل نباشند، به دلیل ترس از فقر و نداری، تن به هر ذلت و خواری و دستورپذیری و محرومیت بدهند ودر کنار مردی که به حقوق انسانی وی احترام نمی گذارد بمانند تا زندگی خانوادگی درظاهر دوام داشته باشد!
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟